شطرنج

داستان آوردن شطرنج به ایران

داستان آوردن شطرنج به ایران

داستان آوردن شطرنج به ایران و اختراع بازی تخته نرد به روایت شاهنامه در زمان سلطنت انوشیروان در هند پادشاهی حکومت میکرد که مقر او”قنوج”بود . و به پادشاهی هند “رای” میگویند.”رای”کاروانی با هزار شتر فراهم کرد بار این شتر ها هدایایی گرانبها از زر و سیم و عود و عنبر و پارچه های حریر برای کسری انوشیروان بود.”رای”علاوه بر هدایای گرانبها ، صفحه شطرنجی که از چوب ساج درست شده بود و مهره های آن از عاج بود به دربار انوشیروان فرستاد . یک نماینده دانا این هدایا را همراه با شطرنج به دربار انوشیروان آورد.انوشیروان برای پذیرفتن این کاروان مجلس بزم بزرگی ترتیب داد.
چنین آگهی یافت شاه جهان ز گفتار بیدار کارآگهان
فرستاده “رای”هند هدایا را آورده و بار شتر ها باز کرد
سر بار بگشاید در بارگاه بیاورد یک سر همه نرد شاه
فرستاده پیام “رای”را که در کاغذی از حریر نوشته شده قرائت کرد.
بیاورد پس نامه ای بر پرند نبشته به نوشین روان “رای”هند
“رای”در نامه ای به انوشیروان نوشته بود که ما شطرنج به شما فرستادیم اگر شما بتوانید به ذار آن پی ببرید ما فرمانبردار شما خواهیم بود و علاوه بر این هدایا سالانه باج خواهیم داد.

تخته نرد اختراع کدام کشور است ؟

بیاورد پیغام هندی ز “رای”که تا چرخ باشد تو بادی به جای
همان باژ و ساوی که فرمود شاه به خوبی فرستم بران بارگاه
ام اگر نتوانید به راز آن پی ببرید نه تنها باج نخواهیم داد بلکه برعکس ،ایرانیان باید باج بدهند.
وگر نامداران ایران گروه از این دانش آیند یک سر ستوه
همان باژ باید پذیرفت نیز که دانش به از نامبردار چیز
انوشیروان و بزرگانی که در مجلس بودند از دیدن شطرنج و رموز آن در حیرت ماندند و برای کشف رموز آن هفت روز مهلت خواستند تا در روز هشتم پاسخ بدهند
بدو گفت یک هفته مارا زمان ببازیم هشتم به روشن روان
انوشیروان تمام موبدان و دانایان را جمع کرد و ازآنها خواست که رموز شطرنج را بیابند.چند روز دانایان در این فکر بودند و راه به جایی نبردند پادشاه از این موضوع بسیار دلگیر شد.
یکی خرم ایوان بپرداختند فرستاده را پایگه ساختند
یکی گفت و پرسید و دیگر شنید نیاورد کس راه بازی پدید
تا اینکه در روز هفتم بوذرجمهر که مردی بسیار دانا بود پیش پادشاه آمده و گفت که من میتوانم راز شطرنج را پیدا کنم .شاه از این خبر خوشحال شد.
برفتند یکسر پرآژنگ چهر بیامد بر شاه وبوذرجمهر
شاه به بوذرجمهر گفت که این کار از دست تو ساخته است وتلاش کن که جوابی بیابی والا شاه قنوج فکر میکند که ما در ایران مرد دانایی نداریم و این کار برای دانشمندان ما شکست بزرگی است .
بدو گفت شاه این سخن کار توست که روشن روان بادی و تندرست
شکست بزرگ است بر موبدان به در گاه و برگاه و بر بر بخردان
بوذر یک روز اندیشه کرد وبالاخره راز را کشف کرد.
به یک روز و یک شب چو بازیش یافت از ایوان سوی شاه ایران شتافت
او گفت من راز این بازی را پیدا کردم و آن راز این است که شطرنج ، نمایش یک میدان جنگ است
بدو گفت کای شاه پیروزبختنگه کردم این مهره و مشک وتخت
شهنشاه باید که ببیند نخست یکی رزمگاهست گویی درست
او از شاه خواست تا همه بزرگان را به میدانی دعوت کند وقتی همه بزرگان جمع شدند بوذرجمهر در قلب میدان برای شاه جای داد و در دو طرف میدان سربازان نیزه دار را گماشت در پشت سر آنها در هر دو طرف دو اسب و دو فیل و دو رخ تعبیه شدندو وزیر را نیز در کنار شاه جای داد.
بیاراست دانا یکی رزمگاه به قلب اندرون ساخته جای شاه
چوبوذرجمهر آن سپه را براند همه انجمن در شگفتی بماند
سپس از شاه خواست که فرستاده “رای”هند را بیاورند.فرستاده” رای” وقتی این آرایش را دید به حیرت فرو رفت که بوذرجمهر با وجود اینکه قبلا شطرنج را ندیده بود چگونه به راز آن پی برد او اقرار کرد که در جهان کسی نمیتواند همتای بوذرجمهر باشد.
غمی شد فرستاده هند سخت بماند اندر آن کار هشیار بخت
بوذرجمهر اندیشید که او نیز بازی دیگری طراحی کند که همسنگ بازی شطرنج باشد بنابراین بازی “نرد”را طراحی نمود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *